به گزارش خبرنگار فرهنگی-اجتماعی «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ اخنتامیه جشنوارفیلم فجر در حالی تمام شد که با معرفی بهترین ها، اعتراضات و نقدهای تندی علیه منتخلین و داوران شکل گرفت، نقدهایی که تحریم کنندگان جشنواره را هدف قرار داده اند و از اهدای جایزه جشنواره به تحریم کنندگانی که هیچ احترام و رسمیتی به جشنواره نمی بخشیدند به شدت اعتراض کردند.
میکائیل دیانی: تو برای ما همین طور خوب بمان
چهارسال است در صدر بازیگران جشنوار فجر می درخشد؛ چهار سال است که هنگامه تیتراژ برایش ایستاده دست می زنندماجرای نیمروز؛ لاتاری؛ تنگه ابوقریب؛ رد خون؛ شنای پروانه و.... هر سال جلوه ای شگفت آور از بازیگری مسلط و پر صلابت او بوده است! هر چهار سالش را یادم هست که در همه رسانه ها از همان روزهای اولیه جشنواره گزینه اصلی و مسلم جایزه بهترین بازیگر نقش اول یا مکمل معرفی شده است و هر چهار سال دست خالی از این جشن بیرون رفته است! امسال وقتی اسمش جزو نامزدها نبود؛ تنها واکنشش دیالوگی از شنای پروانه بود که «کار خوبه خدا درست کنه؛ سلطان محمود خر کیه!» و اختتامیه نیامد؛ اما انگار این منش سر به زیرانه و این پسر خوب بودن او مسیر غلطی است برای مواجهه با این مدیران!
انگار با این جماعت مدیر فرهنگی برای دیده شدن باید مثل بقیه بود؛ فحش به نظام و حکومت و قهر سیاسی خیلی بیشتر کارکرد دارد تا خوب بازی کردن و سر به زیر بودن! انگار اگر خودت را بکشی؛ بهترین بازی ها را در بهترین فیلمها انجام دهی؛ چند سر و گردن بالاتر از بقیه هم باشی اما اهل قهر و فحش و لگدپرانی به نظام نباشی دیده نمی شوی! انگار اینها پیش خودشان می گویند؛ خب جواد عزتی که چه جایزه بگیرد؛ چه نگیرد با ماست؛ کاری به کارمان ندارد؛ بذار آنهایی که فحش می دهند را جایزه دهیم که دهانشان بسته شود! اصلا انگار مازوخیست دارند که اگر فحششان ندهی ارضا نمی شوند!
جواد جان پسر سر به زیر محجوب سینمای ایران؛ بازیگر سربلند و سرافراز ایران؛ همه ما می دانیم که این سالها همه این سیمرغ ها حق تو بوده؛ تو در دل ما سیمرغ های بسیار داری حتی اگر چشم نداشتند روی سن جشنواره تو را ببینند! تو برای ما همین طور خوب بمان...
رضا کردلو: ما مازوخیستیم! تو فحشت را بده!
اختتامیه جشنوارهی سی و هشتم فجر شاید عبرتآموزترین دورهی اختتامیهی جشنوارهی فجر در سالهای اخیر بود. این اختتامیه پاسخ خیلی از سوالات بی جواب این سالها بود. امشب ما و البته «مهدویان» فهمیدیم که مشکل «لاتاری» که در جوایز فجر کاملا بدون حتی یک نامزدی در جوایز بایکوت شد، چه بوده. مشکل «ماجرای نیمروز 1» که اگر فشار رسانهها و آن جسارت «بهروز افخمی» عزیز در به زبان آوردن ماجرای دوتابعیتی بودن داوران نبود، هیچ جایزهای نمیگرفت، از کجا نشات میگرفت. مشکل « رد خون» چه بوده که در اکثر رشتهها نادیده گرفته شد و قس علی هذا! مشکل همهی اینها این بود که فرهنگ جمهوری اسلامی را مازوخیستها اداره میکنند. اگر به آنها فحش ندهی، جایزه نخواهی گرفت. «مهدویان» این بار توپخانه را در ماجرای «سردشت» به سمت خودمان گرفت و به فیلمش رنگ و بوی «پان کردیسم» داد و مدیران مازوخیست را ارضا کرد!
البته این تنها مصداق این ماجرا نیست. امشب ما و البته «جواد عزتی» فهمیدیم که چرا این پسر خوب سینمای ایران، دستش به سیمرغ نمیرسد. نه پارسال برای «ماجرای نیمروز 2» و نه امسال برای «شنای پروانه» و نه ماقبلش برای «لاتاری» و «ماجرای نیمروز 1» و «ابوقریب»! مشکل «عزتی» این است که در حوادث آبان ماه ساکت بود. بعد ازسقوط هواپیما فحشمان نداد. در جشنواره فجر امسال مشکی نپوشید. او هنوز نفهمید که اگر فحش بدهد، عزیزتر میشود. او هنوز نفهمیده که با یک مشت مازوخیست طرف است.
امشب «سعید ملکان» به این فکر خواهد کرد که چرا به جای فیلمسازی در بیابانها با موضوعات حساس، سراغ موضوعات تلخ اجتماعی نرود؟ اصلا چرا وقتی چند سال پیش با «ابد و یک روز» تمام جوایز را درو کرد، به ترکیب تیم برنده دست زد و وارد وادی دیگری از تهیهکنندگی و فیلمسازی شد؟ اصلا چرا باید برای جمهوری اسلامی فیلم حماسی بسازی؟ بهتر نبود در مورد حاشیهی شهر، جنوب شهر و یا طبقهی متوسط بیهویت فیلم میساختی؟
امشب «محمد کارت» حق دارد با خود بیاندیشد که چرا فیلمش را تلخ تمام نکرده؟ اصلا چرا فیلمش قهرمان دارد؟ مگر در این خراب شده قهرمانی هم وجود دارد؟ به خدا اگر فیلمش قهرمان نداشت، امید نداشت، مثل «مجیدی» امشب بیش از اینها روی سن میرفت.
امشب «شهاب حسینی» حق دارد با خود بگوید که چرا اوهم مثل «معادی» از آمریکا پیام تحریم نفرستاد و به جای آن راهی ایران شد تا بعد از چهار سال پاسخ دهد که چرا جایزهی نخل طلایش را به امام زمان تقدیم کرده؟ حق دارد با خود بگوید که چرا همان قضیهی گرفتن مجوز حضور «بهروز وثوقی» را پیگیری نکرده که در شب اختتامیه شاید عزیزتر باشد؟ اصلا او را چهکار به شعار اتکا به داخل؟
امشب شب «امیر بنان» بود که اوایل امسال تصمیم گرفت از تهیهکنندگی فیلم «لباس شخصی» انصراف دهد و «خورشید» مجیدی را بسازد. خوب فهمیده بود که پنبه «لباس شخصی» را با وجود همهی بازخوردهای خوبش، در همان هیئت انتخاب خواهند زد. خوب فهمیده بود که «بچههای کار»، استراتژیکتر از موضوع «نفوذ» در جمهوری اسلامی است...
اما مهمتر از این سطرهای احساساتی، مخاطب این سطرهاست. ابدا مخاطب این متن، مدیران دولتی حوزهی فرهنگ نیستند. بیایید خودمان را فریب ندهیم. جشنوارهی امسال از سیاستگذاری و هیئت انتخاب تا داوری متشکل از جمعی چهرههای تلویزیونی عموما منتسب به نهادهای عالی نظام هستند. از خجستهها و احسانیها تا کرمیها و حتی انتظامیها و صالحیها. خود «داروغهزاده» دبیر مگر فرزند تلویزیون نیست؟ طباطبایی نژاد سازمان سینمایی مگر تلویزیونی نیست؟ و مگر نه اینکه تلویزیون با همین سیاست اداره میشود؟ مگر نه اینکه «مهران مدیری» بعد از قهر از تلویزیون و رنگی کردن سرتاپای نظام در قضیهی سیل، با براوردی چندین برابری به آنتن بازگشت؟ مگر نه اینکه «شجاع نوری» بازیگر، بعد از مقایسهی صداوسیما با رسانههای کرهی شمالی، مشغول ایفای نقش «سلمان فارسی» در گرانترین و مهمترین سریال تاریخ تلویزیون است؟ یا «کیانوش عیاری» که صراحتا گفته به خاطر پول دارد با تلویزیون کار میکند و متعاقبا سریالی را که باید یکی دو سال پیش تحویل آنتن میشد، در میانهی لبخند مدیران اصلاح برآورد میزند و تولیدش را کش میدهد...
کاش بیخودی خودمان را با فحش دادن به دولتی که جنازهای از آن باقی مانده، با فحش دادن به انتظامی و داروغه زاده و صالحی و طباطبایی نژاد، تسکین ندهیم. اپیدمی مازوخیسم فرهنگی فراتر از اینها در عمق جان نهادهای بالادستی جمهوری اسلامی ریشه دارد و اینها فرزندان خلف پدرانی هستند که اگر فحششان دهی، عزیزتر میشوی.
محمدصالح سلطانی: خودتحقیری سیستماتیک
آنچه در اختتامیه جشنواره فجر۳۸ اتفاق افتاد، در یک کلام، اقدام مسلحانهی ارشاد علیه خودش بود! اهدای سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد به کسی که جشنواره را تحریم کردهبود، نشانه تاموتمامی از خودتحقیری ارشادیها و شاید تصویری نمادین از کل جشنواره امسال بود.
مدیران ارشاد، با نادیدهگرفتن هنرمندانی که به قواعد جشنواره احترام گذاشتند، یکی از مهمترین سیمرغها را به کسی دادند که پیش از آغاز جشنواره، تلویحاً آن را تحریم کردهبود.
بیاعتنایی پیمان معادی به جشنواره، عدم حضورش در نشست خبری فیلم درخت گردو و البته غیبت در مراسم اختتامیه نشان داد معادی از تحریم جشنواره عقب ننشسته اما داوران جشنواره، بدون توجه به این مساله، سیمرغ را روی دوش معادی نشاندند. آن هم در شرایطی که فرامرز قریبیان، جواد عزتی و امیر جدیدی با بازیهای درخشان خود در سه فیلم خروج، شنای پروانه و روز صفر برای کسب این سیمرغ، شایستگیهای لازم را داشتند و البته علاوه بر شایستگیهای تکنیکی، جشنواره و ساختارهایش را محترم شمردهبودند.
گذشته از افتضاح سیمرغ معادی، حضور پررنگ «خورشید»در میان برگزیدگان جشنواره هم عجیب و پرسشبرانگیز بود. فیلم مجید مجیدی، فیلم خوب و محترمی است اما سه روز تأخیر در ارسال نسخه نهایی فیلم به دبیرخانه جشنواره، عملا بسیاری از برنامههای اکران را به هم زد و کار به جایگزینی فیلم «پسرکشی» رسید. مدیران ارشاد اما بیتوجه به قوانین و آییننامههای خود، این فیلم را از بخش مسابقه کنار نگذاشتند و جوایز مهم بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم را به خورشید دادند. مجید مجیدی همواره و برای تمام مدیران فرهنگی کشور، فیلمساز محبوبی بوده اما این حجم از نادیدهگرفتن آییننامهها برای نگهداشتن یک فیلم در جشنواره، معنایی جز زوال معنای قوانین و حاکمیت سلیقهها بر جشنواره فیلم فجر ندارد.
فیلم «دوزیست» در جشنواره امسال به توفیقی نرسید اما فجر۳۸، جشنوارهی دوزیستها بود. هم بازیگران دوزیستی که یک روز ژست مخالفت میگیرند و یک روز از مواهب جشنواره حاکمیتی بهره میبرند، هم مدیران دوزیستی که برای آییننامهها و قوانین خود، در حد کاغذپاره هم ارزش قائل نیستند. تحریمکنندگان فجر۳۸ به توفیقی نرسیدند و نتوانستند شور جشنواره را کم کنند، اما مدیران ارشاد با خودتحقیری سیستماتیک، بازندگان بزرگ جشنواره امسال بودند.